مبارزه ی زنان، مبارزه ای صنفی نیست!

نسیم روشنایی

از آغاز شکل گیری جوامع طبقاتی تا جامعه ی سرمایه داری کنونی، زنان که نیمی از جمعیت مردم جهان را تشکیل داده اند، علی رغم بار سنگینی که بر دوش کشیده اند، تحت تبعیض، ستم، سرکوب و استثمار بوده اند. طی این دویست سال مبارزه اما، جنبش های گوناگون زنان با اتحاد و مبارزه و جدیت خویش توانسته اند بخشی از حقوق انسانی پایمال شده ی زنان را احقاق کنند. اکنون وضعیت اکثریت زنان جوامع پیشرفته ی غربی به یمن مبارزات فمینیستی و مبارزات بیشمار برای آزادی و برابری حتی با 50 سال پیش قابل مقایسه نیست و زنان امروز از دستاورهای عظیمی که مبارزات فمینیستی و دیگر مبارزات آزادی و برابری خوهانه به ارمغان آورده است، بهره می برند. البته، در بسیاری از جوامع هنوز جنبش زنان در راه مبارزه برای ابتدایی ترین حقوق خویش گام برمی دارد. اما نه در جوامع غربی پیشرفته و نه در جوامع دیگر مبارزه ی زنان به پایان نرسیده است و کماکان راه درازی پیش روی خویش دارد. چرا که هرچه آگاهی جوامع ارتقا یابد، ارتقای سطح آگاهی زنان کنشگر آن جامعه آنان را واخواهد داشت تا برای رهایی و تغییر هرچه بنیادی تر خود و جامعه ی خویش مبارزه کنند.

در این نوشتار قصد دارم به خطری که همواره جنبش زنان را تهدید کرده و می کند، بپردازم اما پیش از آن با هم خط کلی مطالبات زنان را به طور محتوایی و مختصر مرور خواهیم کرد.

یکی از اولین مطالبات جنبش زنان در جوامع مدرن برابری سیاسی و به طور ویژه احقاق حق رای برابر بوده است. به این معنا که زنان نیز همچون مردان از نگاه جامعه به عنوان شهروندی که با مردان حقوق برابر اجتماعی و سیاسی و قانونی دارند در نظر گرفته شوند. رفته رفته زنان مبارز برای به دست آوردن دیگر آزادی ها و برابری های سیاسی و اجتماعی مانند آزادی بیان، حق تحصیل، حق طلاق، حضانت فرزندان، آزادی سقط جنین و حقوق مدنی برابر با مردان، کم شدن ساعات کار، بهبود شرایط محیط کار، دستمزد برابر با مردان و مانند این جنگیدند. در طی این مبارزه ی دویست ساله، نحله های گوناگون فمینیستی شکل گرفتند و مبارزه کردند مانند فمینیست های موج اول و دوم، فمنیست های محافظه کار، لیبرال، اگزیستانسیالیست، رادیکال، فمینیست های مارکسیست، سوسیالیست، ماتریالیست، فمینیست های سیاه پوست، فمینیست های پسا استعماری، فمینست های پست و مدرن و پساساختارگرا، آنارکوفمینیست ها، فمینیست های محیط زیست گرا و مانند این. بخشی از فمینیست ها ستم بر زنان را صرفا ستم جنسی تلقی می کردند که از سوی جوامع پدرسالار بر زنان تحمیل شده است مانند فمینیست های لیبرال و رادیکال. آنها از نقش اقتصاد و نقش محوری شیوه ی تولید در استثمار و ستم بر زنان چشم می پوشیدند. برخی دیگر نیز به کسب حقوق مدنی و سیاسی برابر با مردان کفایت می کردند. بخش دیگری نیز ساختار مردانه و فالوس محور زبان و فرهنگ را منشأ سرکوب و ستم بر زنان می دانستند. آن بخش از جنبش زنان که اقتصاد سرمایه داری را از عوامل استثمار و ستم بر زنان درنظر نگرفته است را می توان زیرمجموعه ی متکثری از جنبش های بورژوایی زنان نامید. از فمینیست های محافظه کار، رادیکال و لیبرال تا برخی از فمینیست های پست مدرن و محیط زیست گرا در این مجموعه جای می گیرند. اما از آغاز شکل گیری جنبش زنان نحله هایی در کل جریان فمینیسم شکل گرفتند که مرد و مردسالاری یا فالوس محور بودن زبان را تنها ریشه ی ستم بر زنان نمی دانستند اگرچه با جامعه ی پدرسالار  مبارزه می کردند. همچنین اگرچه احقاق حقوق مدنی برابر با مردان جزء مطالباتشان بود اما مطالباتشان به اینها محدود نمی شد. این دسته بخشی از فعالین موج اول و دوم فمینیستی، فمینیست های سوسیالیست، مارکسیست و سیاه پوست بودند که منافع زنان طبقات کارگر، رنگین پوست، لزبین و زنان فرودست را نیز مدنظر داشتند و برای احقاقشان مبارزه می کردند. فمینیست های مارکسیست و سوسیالیست با سنتز مارکسیسم و سوسیالیسم و فمینیسم، هم به مارکسیسم و هم به فمینیسم عمق و جهان شمولی بیشتری دادند. مطالبات آنها بسیار رادیکال بود و هست و منافع بی شمار انسان فرودست در جهان را نمایندگی می کنند .

از آنجایی که تمام جنبش های اجتماعی و سیاسی از آبشخورهای ایدئولوژیک خاص خود می نوشیدند، لاجرم جنبش زنان نیز چشمه های ایدئولوژیک متفاوتی داشته است. آن بخشی از جنبش زنان که زنان را شهروندانی برابر با مردان، واجد حقوق مدنی برابر و آزادی برابر می خواهد، زنانی که باید بازیگران برابر با مردان در بازار آزاد باشند؛ زنانی که با آزادی و حقوق مدنی برابر با مردان بتوانند همچون مردان بورژوا، تحصیل، سرمایه گذاری، تجارت و رقابت کنند. این گروه را فمینیست هایی نمایندگی کرده اند و می کنند که در غرب ترجیحا سفیدپوست، بورژوا و دگرجنس گرا بوده اند و در دیگر کشورها نیز زنان بورژوا اعضای اصلی این نحله بوده اند. مبارزه و تحقق حقوق مدنی برابر و رفع تبعیض جنسی همیشه جزء مطالبات زنان طبقات فرودست و فمینیست هایی که آنها را نمایندگی می کردند نیز بوده، اما این موارد افق نهایی  مطالبات جنبش های بورژوایی زنان بود و هست و از مطالبات دیگر زنان فرودست با نژاد، قومیت و گرایش جنسی متفاوت چشم پوشی کرده اند( البته اکنون بخش اعظمی از فمینیست های بورژوا زنان لزبین را نیز در خود پذیرفته اند). همچنین، آن نحله از جنبش های زنان که به جز احقاق آزادی و برابری های سیاسی، مدنی و جنسی بر مسائلی مانند طبقه، نژاد و قومیت و گرایشات جنسی، و منافع و مشکلات زنان اقلیت تاکید داشته است، همانطور که در پاراگراف قبلی نیز به آن اشاره شد، از آبشخور مارکسیسم و سوسیالیسم و در کل آموزه ی چپ تغذیه کرده است.

اما خطری که همواره جنبش زنان را تهدید کرده است، تبدیل شدن آن به جنبشی صنفی است. به این معنا که زنانگی آن را از دیگر جنبش ها جدا می کند، منافع بخشی از زنان جامعه را نمایندگی می کند و به احقاق مطالبات حداقلی آن دسته اکتفا می کند. همچون جنبش های صنفی که افق مطالباتی شان به طور خاص بر مطالبات صنفی شان است و در حال حاضر در بهترین حالت برای بهتر شدن شرایط کار کارگران و بالابردن دستمزدها یا پایین نرفتن آن و مانندر این ناچا به چانه زنی با سرمایه داری هستند، جریان های بورژوایی مسلط بر جنبش زنان نیز چنین پروسه ای را طی می کنند. بی شک زنان فمینیستی را به یاد می آورید که صرفا چون زن هستند، فمینیست شده اند و نابرابری جنسی تنها انگیزه و افق مطالباتی آنان است! افق مبارزاتی چنین جریان های فمینیستی بورژوایی همواره به گونه ای بوده که پس از احقاق چندی از مطالبات درنهایت با طبقه ی حاکم به توافق رسیده است و پروسه ی مبارزه را به رکود کشانده اند.

اما چرا نباید افق مطالباتی جنبش زنان صنفی و حداقلی باشد؟ چه پاسخی از این جامع تر به این پرسش می توان داد که زنان علاوه بر زن بودن انسان هستند و همچنین به جز هویت جنسی و گرایش جنسی واجد طبقه، نژاد، قومیت و ملیت، مذهب، جایگاه اجتماعی خاص خود نیز هستند. درحالی که مطالبات بخش اندکی از زنان طبقات فرادست( بورژوازی و بخشی از خرده بورژوازی) به متحقق کردن برابری مدنی و اجتماعی و سیاسی در جامعه محدود می شوند. به این ترتیب منافع این گروه  زمانی برآورده می گردد و زمانی به مطالباتشان دست می یابند که بتوانند آزادانه همچون مردان هم طبقه شان به فعالیت اجتماعی و اقتصادی بپردازند. زمانی که مانع ستم جنسی برای زنان بورژوا در جامعه برداشته گردد، آنها به مطالبات خویش دست یافته اند. اما، برعکس، خیل عظیم زنان طبقات فرودست( طبقه ی کارگر با تمام تکثر خویش) تنها از ستم جنسی جامعه ی پدرسالار رنج نمی برند، بلکه نظام اقتصادی سرمایه داری و نیز نژادپرستی و هموفوبیا و… آنها را چون مردان طبقات فرودست استثمار می کند. از این روی، منافع این زنان نیز درنهایت در گرو برآورده شدن منافع مردان طبقه ی کارگر و فرودست خواهد بود. همانطور که پیشتر نیز اشاره شد اگرچه رفع تبعیض جنسی و آزادی جنسی، آزادی بیان، آزادی پوشش، احقاق حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی افق مطالباتی زنان طبقه ی کارگر نیز هستند، اما مبارزه ی آنان صرفا با به دست آوردن این آزادی ها و حقوق اجتماعی به سرانجام نمی رسد. مبارزه ی زنان طبقه ی کارگر علاوه بر مبارزه با سنن و عرف و مذاهب ارتجاعی و پدرسالار، مبارزه با سیستم اقتصادی- سیاسی است که باعث استثمار بخش عظیمی از مردم جهان می گردد، سیستمی که حتی جنسیت زنان را به کالا تبدیل کرده و سوداگری می کند. در چنین نظام اقتصادی که بخش عظیمی از مردم، بسیار کمتر از ارزشی که می آفرینند دستمزد می گیرند، استثمار می شوند و ناچارند برای بقای خود نیروی کار خود را به هر قیمتی به سرمایه داران بفروشند، چگونه ممکن است تنها احقاق آزادی و برابری حقوق مدنی و سیاسی کل مطالبات مبارزات زنان را تشکیل دهد؟! تکلیف زنان بورژوا و نقش آنها در جنبش زنان روشن است، آنها درنهایت درصدد تحقق منافع طبقاتی خودشان هستند. اما دیگر فعالین زن که به بورژوازی تعلق ندارند باید این مسئله ی مهم را همواره در مبارزه ی خویش درنظرداشته باشند که جنبش زنان جنبش صنفی یک صنف-جنس خاص به نام زن نیست، بلکه، جنبشی است برای رهایی زنان و مردانی که تحت ستم، سرکوب، استثمار و کنترل طبقات فرادست، ارتجاع و عرف و سنن جامعه ی پدرسالار هستند. جامعه ای که هنوز در آن دستمزد مردان و زنان برابر نیست؛ جامعه ای که مردان و زنان  و کودکان و همه ی موجودات زنده را برای به چنگ آوردن سود بیشتر استثمار می کند؛ جامعه ای که تجارت سکس در آن کماکان انجام می شود؛ کودکان کار و گرسنه و مادران روسپی تولید می کند؛ جامعه ای که یک میلیارد انسان در بیماری و گرسنگی و نابودی به سر می برند و تنها یک درصد جمعیت جهان از تمام منافع و مواهب زمین به تمامی بهره می برند و باقی مردم و منابع زمین را استثمار می کنند، درحالی که اگر پروسه ی تولید و توزیع منصفانه و عاقلانه باشد، برای تمام انسان ها غذا و امکانات کافی وجود خواهد داشت؛ متاسفانه ما در چنین جهانی زندگی می کنیم. در چنین شرایطی، آیا جامعه ی جهانی کنونی صرفا با برآورده کردن حقوق مدنی و سیاسی برابر برای زنان، جامعه ای برابر و آزاد و قابل زیستن خواهد بود؟ اگر بخشی از زنان جهان امروز به تحقق مطالبات حداقلی قانع باشند و تا مطالباتشان برآورده شد دست از مبارزه بکشند و در استثمار طبقات فرودست اعم از زن و مرد با حکومت ها شریک شوند، در جایگاهی قرار گرفته اند که زنان و مردان خودآگاه طبقه ی کارگر باید با آنها مبارزه کنند و خواستار احقاق آزادی و برابری واقعی برای تمام انسان ها و نه تنها  تحقق حقوق مدنی و اجتماعی و سیاسی، بلکه در پروسه ی کار و تولید نیز باشند. ما به مثابه ی زنان مبارز تنها مسئولیت بهبود شرایط زنان را عهده دار نیستیم، بلکه برآنیم تا با تغییر رادیکال شرایط موجود، انواع گوناگون ستم، استثمار، سرکوب، خفقان و بی عدالتی را در تمام حیطه ها ریشه کن کنیم.

6 مارس 2012

Post a comment or leave a trackback: Trackback URL.

Leave a comment